احترام کردن امام حسن عسگرى علیه السلام به زوّار کربلا و خراسان :
در کتاب مفتاح الجنة روایت شده که روزى دو نفر از محبّان یکى از زیارت خراسان و دیگرى از زیارت کربلا به شهر سامرا وارد شده و احوالات را به خدمت امام حسن عسگرى علیه السلام معروض می دارند . آن حضرت هر دو را پیشواز کرده ، امّا در وقت مراجعت ، آن حضرت پیاده تشریف مى آورند .
یکى از اصحاب عرض کرد : یابن رسول اللّه اسبِ سوارى موجود است چرا سوار نمى شوید ؟ فرمود : به خود گوارا نمى بینم که دوستان و محبّان ما پیاده باشند و من سوار شوم ! پس با همان حالت پیاده با آن دو نفر به خانه ایشان تشریف آوردند . آن حضرت به ایشان نظر مبارک مى کرد و مى گریست به حدّى که عرض کردند : یابن رسول اللّه سبب گریه شما چیست ؟
فرمود : سبب گریه من ، این دو نفر زائر هستند ! وقتى به زائر خراسان نظر مى کنم جدّم حضرت امام رضا (ع) به خاطرم مى آید که در ولایت غریب بى کس و تنها به او زهر دادند و جگر مبارکش را پاره پاره نمودند و احدى نبود که او را یارى و دلدارى نماید !
به این زائر که نظر مى کنم به خاطرم مى رسد جدّم سیّد الشهدا (ع) که در روز عاشورا با لب تشنه و جگر سوخته و بی کس و تنها در میان اهل ظلم و جفا با بدن پاره پاره به روى خاک و ریگهاى کربلا افتاده بود و در میان اهل ظلم کسى نبود که اعانتش کند !
« پس هر کس که اعانت زوّار ما کند گویا به ما اعانت کرده است »